سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]
ما دو نفر
نداریم ( سه شنبه 88/1/18 :: ساعت 12:0 عصر )

 

 

بهش گفتم:« برای چی وبلاگ می‌نویسی؟»
گفت:« خب ...ممممم .... شعار بدم یا راستش رو بگم؟»
گفتم:« شعار؟! اون باشه برا بیانیه‏ها و اطلاعیه‏ها و محکوم کردنا و راهپیماییا. این‏جا که جای شعار دادن نیست.»
گفت:«راستش اولش که اومدم با اهداف و هدف والا و زدن حرف و از این چیزا دیگه خلاصه اومدم تو نت... حالا نمیدونم تونستم چیزی از اونچه مد نظرم بوده رو اجرا کنم یا نه؟!»

راستش رو بگم! شاید اون اول که شروع کردم به وبلاگ‌نویسی منم به چشم احساس تکلیف و اینا نگاه می کردم. چقدر نقشه و برنامه و فکر و خیال داشتم براش. چقدر آرمانی نگاه می‌کردم. ولی وقتی یه کم بیشتر با وبلاگ و وبلاگستان سر و کله زدم همه‏ی اون فکر و خیال‏ها از سرم پرید. الان اگر هم مدتی ننویسم احساس خفگی و آوارگی برم می‌گردونه.
این‌طور نبوده که با نوشتن غریبه باشم -هنوز هم که هنوزه هرجا باشم ورق و مداد باید در دسترسم باشه- ولی نوشتن توی وبلاگ انگار فرق داره...

درگوشی:
این بود اولین پست ما. کار نداشته باشین کی به کیه آخه یعنی راسش محصول مشترک ما دو تا بود .
تازشم بگین خوش اومدیم.



  • کلمات کلیدی : وبلاگ


  • لیست یادداشتهای آرشیو نشده